شهیدعلی اکبر شیرودی

شهیدعلی اکبر شیرودی از شهادت خود آگاه بود، چنان که به یکی از روحانیون

متعهد کرمانشاه گفته بود: " شهید احمد کشوری را در خواب دیدم که به من گفت

 شیرودی یک عمارت خیلی خوبی برایت گرفته ام و باید بیایی و در این عمارت بنشینی".

بدون تو هرگز!

  

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

این عشق تو سرپناه آخر من است ،

و این دوست داشتنت ، تنها امید بودن من است

بدون تو حرفی برای گفتن نیست به جز یک کلام :

آن هم کلام آخر : خدانگهدار زندگی!

بدون تو جایی برای ماندن نیست و هیچ راهی برای زنده بودن نیست….

چشم به راه تو میباشم در این جاده زندگی ،

با پاهای خسته و دلی پر از امید!

وقتی غروب می شود و تو نمی آیی دلم پر از خون می شود

و چشمهایم پر از اشک

باز به انتظار طلوع و آمدنت مینشینم ، دلم میخواهد آن لحظه

همچو خورشید در آسمان قلبم طلوع کنی ….

ای وای از فردا… و وای از آن روزی که آسمان ابری و دلگرفته باشد ….

آن زمان خورشیدی در آسمان نیست ، و باز باید به انتظارت نشست ….

نشست و گریست با همان دل پر از خون ،

با آن پاهای خسته و قلبی شکسته….

این کلام حرف آخر من است : بدون تو هرگز!

آرزو جانم ممنون

بچه ها سلام از همتون به خاطر این همه مهربونی تشکر میکنم و

خواستم یه تشکر ویژه از عشقم بکنم

به خاطر این همه کاراش که برام انجام داد

آرزو جان ممنون

inam addres

www.mohamad-mahdi70.blogfa.com


پلک های مان

 

پلک هایی که تا وقتی خون


در رگ هایشان جاری است هردم برهم بوسه می زنند


 پلک هایی که از سحر تا پاسی از شب


برای در آغوش کشیدن هم لحظه شماری می کنند


پلک هایی که حتی برای دقیقه ای کوتاه هم نمی توانند


 دوری از یکدیگر را تاب بیاورند پلک هایی که


در لحظه مرگ هم در آغوش یکدیگر جان می دهند


 عشق را باید از آن ها آموخت …!

دلم گرفته



تولدم مبارک

13 مـــــــــرداد

تـــــــولد من(محمدمهدی)

اینــــــم کــــــــیک تـــــولد مــــــن

بـــــفرمــــــااااااااااااااااااااااییـــد


الــــبته الان  نه دیــــــــگه بــــــاشـــه بـــــعد افــــطار


به تو نرسیدم اما یاد گرفتم...

به تو نرسیدم، اما خیلی چیزارو یاد گرفتم...

یاد گرفتم به خاطر کسی که دوستش دارم باید دروغ بگم.

یاد گرفتم هیچکس ارزش شکوندن غرورم رو نداره.

یاد گرفتم توی زندگی برای اون که بفهمم چقدر دوستم داره هر روز به یه بهانه ای دلشو بشکونم.

یاد گرفتم گریه ی هیچکس رو باور نکنم.

یاد گرفتم بهش هیچ وقت فرصت جبران ندم.

یاد گرفتم دم از عاشقی بزنم ولی اما از کجا بگم از کی بگم...

می خوام همین جا دلمو بشکونم خوردش کنم تا دیگه عاشق نشه.

تا دیگه کسی رو دوست نداشته باشه.

توی این زمونه کسی نباید احساس تورو بدونه وگرنه اون تورو می شکونه.

می خوام بشم همون آدم قبل کسی که از سنگ بود و دو رو برش دیواری از سکوت و بی تفاوتی...

می خوام تنها باشم...

خــوب ِ مــن ،

 خــوب ِ مــن ،

    همین جا درون شعرهایم بمان


    تا وسوسه یِ دوستت دارم هایِ دروغینِ آدمها مرا با خود نبرد


    به سرزمین هایِ دورِ احساس ؛


    من اینجا هر روز با تـو عاشقی می کنم بی انتها


    شعرِ من بهانه ایست برای مـا شدن دستهایمان


    تا تکرارِ غریبانه یِ جدایی را شکست دهیم

باران

  منم مثل تو مات این قصه ام...

تو هم مثل من امشبو دعوتی...

درست توو همین ساعت و ثانیه...

سزاوار زیباترین رحمتی...

توو این حس و حال عجیب و غریب...

دو تا بال می خوای که رو شوونته...

تو از هر مسیری بری می رسی...

تو از هر دری بگذری خونته....

از این سفره ها معجزه دور نیست...

ببین دست دنیا تو دست منه...

دعا می کنم تا اجابت بشه...

دعا می کنم چون دلم روشنه...

من از عشق بارون به دریا زدم...

به بارونو به آسمون دعوتیم...

چه مهمونی با شکوهی شده!!!

عکس خودم

عکس محمدمهدی


ادامه نوشته